از وقتی که اون رفته...دلم خیلی گرفته
حالا موندم و تنهایی...شب و گریه و بیداری
فقط یه گوشه می شینم...ندارم حس هیچ کاری
...
هنوز داغم نمی فهمم...که من پشت پا خوردم
بهم میگفت دوسم داره...گذاشت و رفت وجا خوردم
مثه یه آدم گیجم...به یه نقطه شدم خیره
حالا فهمیدم که هرچی بهم میگفت تمامش سرکاری بود...